نه ٬ هرگز
هرگز نخواستم که با تو ٬ تو ای شور بانگ و کرش نغمه
همزیستی کنم
- و این را کیمیای چشم پوشیده با خُود۱ میگوید -
-
هیچ باورم نبود ٬ تو
و تنها تو
ای همزاد
- زنگ بانگ کافر ز حیات -
در این کوتار وهم آلود
یگانه گریز گاهی
یگانه گریز گاهی از من
- از خود با همه تنهایی ٬ سرگردانی و وهم -
یگانه گریز گاهی از خود با همه وحشتم
- ای معشوق -
تاکنون هیچ تو را اینگونه
ننامیده بودم ای هیچ
که من از برای هیچت معشوق تواَم
و مرا از این عشق هیچ گریزی نیست
-ای یگانه گریز گاه-
اکنون
این خُود۱ چشم پوش را بر زمین می
گذ
ار
م
و نیزه ام را نیز
با پرچم سفیدم
به خاطر عشقم - به خاطر تو -
و تنها انتظار میکشم - انتظارت را -
- و این را کیمیای خسته بینای معشوق می گوید -
تا تو بیایی و برای ابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد بیایی
برای ه م ی ش ه
تا در آغوشت بگیرم و ب ی ا س ا ی م تا همیشه
- ای معشوق من ٬ ای مــرگ -
- و انتظار پذیرا در معبر زمان ملول -
احمد ذوالفقاریان