همه چیز به شدت ساده شده

همه چیز به شدت ساده شده،
یه ضربه بهش می زنم و آتیش اون همه ی اطرافم رو فرا میگیره. از این می ترسم که کسی درست تو ساعت 4 صبح آتیش بازی من رو توی تراس ببینه و یکهو همه چیز بر ملا بشه. قایمکی کارم رو می کنم. یاد دوستای روزنامه چیم می یفتم. نگران می شم. البته راستش رو بخواین ترس بیشترم از اینترنته از یوتوب، از گوگل، یا حتی از گوگل ارث. می خوام یه رازی رو باهاتون در می یون یذارم. من هر روز روزنامه می خرم. تقریبا روزی دوبار به بالاترین و یوتوب سر می زنم والبته هر 15 دقیقه گوگل ارث رو ریفرش می کنم،راستش شبا اگه بی بی سی فارسی رو نخونم خوابم نمی بره . البته اصلا درست نیست که فکر کنید دنبال اینم که از اوضاع اطرافم مطلع باشم، نه! فقط می ترسم که از من خبری منتشر شده باشه! البته دروغ چرا، بعضی وقتا هم از بوش یا احمدی نژاد یا سرکوزی یا سید حسن نصر الله یا از حمید استیلی یا نوعی مار سمی بومی استرالیا یا خوردن قهوه یا شکلات یا آلودگی هوای تهران یا چیزای زیاد دیگه ای که دلم نمی خواد اسمشون رو بیارم، می ترسم. اما ترس اصلیم از اینه که مبادا یکهو یه چیزی در مورد من منتشر بشه. آخه شما که مردم رو می شناسین. براشون هیچ مهم نیست که از میون هفت میلیارد نفر آدم دیگه که روی زمین زندگی می کنن یکهو با یه زلزله چهل هزارتاشون تو چین برن زیر خاک یا اینکه تو یه تصادف یکهو سی نفر بمیرن،یا تو سیل چند هزار نفر محو بشن! این تو یاد هیشکی نمی مونه. اما خب می دونم همه در جریان کارای همدیگه هستیم× توهین نشه ها، اصلا نمی خوام بگم همه به شدت فضولیم، نه! اما خوب این از جذابیت های زندگی ماست که سوراخ سمبه های زندگی همدیگه رو با دقت تماشا کنیم. همیشه یه نفر خیلی مهمتر از یه گروه چند هزار نفریه! مردم زود فراموششون می شه که تو جنگ دویست هزار نفر کشته دادن یا تو حمله ی اتمی به ژاپن چند نفر مردن یا سونامی چند صد هزار نفر رو از جمعیت زمین کم کرد، اما وای به حال اون روزی که بفهمن تو یکی هستی که کنار دماغت یه خال گوشتی داری و یه عکس فتوشاپی با همین مضمون ببینن، وای به حالت می شه! حتی اگه واقعا تو صورت نگاه کنن و اون خال گوشتی رو نبینن تجسم ذهنیشون از تو یه آدم زشت با یه خا گوشتی کنار دماغه!

به طور خیلی بی ربطی ماه با اون قرص کاملش حواسم رو به خودش جلب می کنه. این فکر توی کلم جرقه می زنه که در طول تاریخ انسانهای دیگه چقدر وقت صرف تماشای ماه کردن و چند نفر بودن که تو تمام طول این تاریخ به اون ایمان آوردن، به خدای ماه؟ اما برای ما همه چیز به شدت ساده شده، می تونیم خودمون رو با یه جستجوی ساده توی اینترنت رازی کنیم. با یه جستجوی ساده شاید به حداقل یک میلیون جمله که توشون کلمه ی ماه وجود داره برسیم و بعد با خوشحالی احساس کنیم که چقدر زیاد در مورد ماه می دونیم و ناغافل به خاطر نیازهای طبیعیمون به عنوان یک انسان صفحه رو ببندیم و تا دیر نشده به توالت یا آشپزخونه یا تخت خواب یا تخت خواب (با اولیه فرق داره) پناه ببریم البته درستش اینه که چند جمله ای هم در این بین به خاطر بسپریم تا فردا دوستامون رو تو کافه، تو دانشگاه یا ... دیدیم به عنوان یک مطلع صحبت کنیم، یک کارشناس مسائل ماه یا تحلیل گر مسائل سیاسی یا حتی به عنوان کسی که می دونه دلیل دعوای قطبی و استیلی تو طول فصل نگاه فرویدی استیلی به فوتبال بوده! همه چیز به شدت ساده شده. تو سال دوهزار و هشت یا حتی سال هزار و سی صد و هشتاد و هفت -با تفاوت تقریبا ششصد و بیست سالشون حتی- دیگه هیچ احتیاجی نداریم که چیزی خواب رو از چشمامون بگیره یا به چیزی ایمان بیاریم، هیچ احتیاجی نداریم برای خاطر یاد گرفتن چیزی صبر کنیم یا حتی احتیاجی نداریم چیزی رو تجربه کنیم. فقط کافیه هر روز روزنامه بخریم و تلوزیون نگاه کنیم و تو اینترنت جستجو کنیم.برای موفق شدن می تونیم رازهای موفقیت رو جستجو کنیم و برای عاشق شدن و تجربه ی عشق می تونیم فیلم تایتانیک رو سر لوحه ی زندگی مون قرار بدیم، می دونم همه ی ما باور داریم که اگر جک و روز تو تایتانیک عاشق همدیگه نمی شدن هیچوقت اون کشتی غول آسا نمی شکست. می تونیم همه ی روز حواسمون به این باشه که چه کسی پنیرمون رو جابجا می کنه؟ همه چیز به شدت ساده و البته به همون اندازه مجازی شده.
دقیقا به همین دلیله که هر روز روزنامه می خرم و هر روز اسم خودم رو تو اینترنت جستجو میکنم. چون میخوام بدونم من کی با دنیای اطرافم یکی میشم. من کی از مفهوم تهی می شم. و چه وقت قراره مجاز من بر واقعیتم پیروز بشه.